معنی دم قیچی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
وسیلهای با دو تیغۀ دستهدار برای بریدن کاغذ، پارچه، و مانند آن،
* قیچی زدن (کردن): (مصدر متعدی) چیزی را با قیچی برش دادن،
لغت نامه دهخدا
قیچی. [ق َ / ق ِ] (ترکی، اِ) قیچا. آلتی که بوسیله ٔ آن پارچه، کاغذ و اشیای دیگر را برند. (فرهنگ فارسی معین). مقراض. (آنندراج) (ناظم الاطباء). مقص. کازود. دوکارد:
حکیم سوزنی آن تیز قیچی فطرت
که بوده ابره ٔ هزلش همیشه آسترم
اگرچه در فن هزل از عبید افزون بود
ولی ز هر دو به ادراک من زیاده ترم.
ملا فوقی یزدی (از آنندراج).
بعضی اصل این کلمه را قی چین (آلتی که قی شمع را می چیند) پنداشته اند، ولی این کلمه ترکی - مغولی است. (فرهنگ فارسی معین).
- دم قیچی، خرده پارچه هایی که خیاط پس از برش لباس از پارچه جدا میکند و آنها قابل استفاده نیستند. (فرهنگ فارسی معین).
قیچی کردن
قیچی کردن. [ق َ / ق ِک َ دَ] (مص مرکب) قیچی زدن. (فرهنگ فارسی معین).
دم دم
دم دم. [دُ دُ] (اِ) گلوله ٔ دم دم، چاتْلَمه. نوعی گلوله. (یادداشت مؤلف).
قیچی باغبانی
قیچی باغبانی. [ق َ /ق ِ ی ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) نوعی قیچی برای گرفتن سرهای شاخه های درخت.
قیچی زدن
قیچی زدن. [ق َ / ق ِ زَ دَ] (مص مرکب) با قیچی بریدن. برش دادن. (فرهنگ فارسی معین).
فرهنگ واژههای فارسی سره
برشگر
فرهنگ فارسی هوشیار
فارسی به آلمانی
Schere (pl)
معادل ابجد
167